بدون عنوان
10 ماهه که شدی خیلی از حرفهارو میفهمی و دوست داری خودت غذا بخوری و بابا که از سر کار میاد کلی ذوق میکنی وبا بچه های اقوام واز جمله مهدی وعلی حسابی جور شدی.دردری شدی حسابی....پشت ماشین باباهم که دوست داری رانندگی کنی وکلی ذوق میکنی که فرمون ماشین رو بچرخونی.و بابارو به خازر ماشین سواری به من ترجیح میدی. یه روز که مامان جون و آقاجون خونمون بودن کلی دست به دیوار راه رفتی و بعد یهویی چند قدم برداشتی تو 11ماهگی راه افتادی و کلی مامان و بابارو خوشحال کردی.وقی دندونات داشت در میومد برات آش دندونی پختم.که مخلوط گندم وحبوبات بود.که یه کم هم خوشحالی ورقص کردیم. &...
نویسنده :
احسانه مامان سارا
10:25